کلمات کلیدی

سبک زندگی سواداموزی

نهضتی مقدس

مراقب افت تحصیلی باشید

فنون ‌‌تر و خشک کردن دانش‌آموزان

مبانی اعتقادی فرهنگ و مدیریت جهادی

چرا فرهنگ مهم‌تر از اقتصاد است؟

باسوادتر و کتاب خوان تر شده ایم

سوادآموزی انقلابی برای دانستن

ابلاغ سیاست‌های کلی «علم و فناوری»

نهضت سوادآموزی ادامه دارد؟

شبکه های اجتماعی بختکی بر افکار

نقش و جایگاه معلم درایجاد وتقویت فرهنگ اسلامی در مدارس

آیات و روایات متناسب

روز سوادآموزی

تاریخی فرمان حضرت امام (ره) مبنی بر تشکیل نهضت سواد آموزی

ارزیابی برنامه‌های سوادآموزی پس از پیروزی انقلاب اسلامی

تحلیل کیفی سوادآموزی در ایران در پیش از انقلاب اسلامی

تاریخ باسوادی در ایران

جنگ روانی از منظر قرآن و سیره نبوی

نصیحت لقمان به فرزند خود :مناظره ی زبان و اندامها

روش‌های سوادآموزی در زبان فارسی در پایهٔ اول ابتدائی

تاریخچه-سواد-آموزی-

وضع مدارس در آغاز جنبش مشروطه:

رهبری ودغدغه سواد آموزی

سوادوآموزش...

سواد آموزی و آموزش عالی

سوادآموزی گام دانایی

نهضت

سوادآموزی ماندگار در کلام رهبر

عطش آموزش...

شهید مطهری و دیدگاه های تربیتی قرآن1

يكشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ب.ظ


 

قرآنمظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیلبرخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق کتاب تشریع و نظام تکوین را به قصددریافت تصور روشن و واقع بینانه ازآنها به بشر توصیه مى نماید، تا از اینطریق، راه تعالى و تکامل خود را هموار و زمینه تشکیل و تأمین زندگى آرمانىخویش را در دو جهان، فراهم سازند.


ناکامى و گمراهى انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگى، به اشتباه در برنامهریزى، قانون گذارى و نظام رفتار خلاصه نمى شود، بلکه تفسیر و تلقى غیرواقعبینانه از هستى را نیز در بر مى گیرد و به همین دلیل در این کتاب مقدس،آموزش حکمت و حقایق هستى در کنار تلاوت آیات الهى، تزکیه و تعلیم وحى، بهعنوان عامل مؤثر در جهت رهایى انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهمآیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلالمبین) جمعه/ 2


بدین ترتیب، قرآن رسالت تعلیم و تربیت انسان را به عهده دارد و هر مفسر،پژوهنده و مربى که بدان روى آورد به گونه اى راهى به شناساندن نظام تربیتىقرآن مى جوید و به فرا خور فهم و توانش به تبیین دیدگاه هاى تربیتى اینکتاب آسمانى دست مى یابد.


شهید مطهرى، از معدود دانشمندانى است که به دلیل شخصیت علمى، فلسفى و حضورجدى در حوزه مکتب هاى تربیتى و فلسفى معاصر خود و برخوردارى کامل از تمامىویژگى ها و شرایط لازم براى یک مفسر، توانسته است گام هاى بلندى در راستاىتبیین و ارائه مکتب تربیتى قرآن بردارد، هر چند که تازه هاى استاد در اینرابطه، هنوز در آثار مختلف ایشان پراکنده اند و ارائه نظام مند آنهاهمچنان یک نیاز شمرده مى شود!


از ویژگى هاى یافته هاى تربیتى شهید مطهرى از قرآن که بهره گیرى از آنبراى نهادهـاى پرورشى قـابل توصیه مى باشد، توجه همزمان به فلسفه آموزش وپرورش و روش تربیتى قرآن است که در این نوشته به صورت فشرده، به مطالعهگرفته مى شود.

فلسفه تربیت در قرآن

گرچهتوجه به فلسفه تربیت، پیشینه اى تاریخى به قدمت خود تربیت دارد و هر مربىو نظام تربیتى به گونه اى دیدگاه هاى زیربنایى و فلسفى این حوزه معرفتى رانیز به بحث گرفته است، ولى جداسازى فلسفه تربیت از روش تربیتى همچنانفلسفه سایر علوم، گذشته چندان درازى ندارد. تعریف هایى که براى (فلسفهتربیت) ارائه شده اند، به صورت روشن و تا حدودى همصدا پیوند بایدهاى نظاماخلاقى را با مباحث کلى و فلسفى تردید ناپذیر مى دانند، از آن جمله گفتهاند:



عناصرى که تشکیل دهنده یک نظام تربیتى هستند و به صورت نظامدار و منطقى باهم ارتباط دارند، در حقیقت برآمده و متأثر از پرسش ها و بحث هاى کلى اندکه ماهیت فلسفى و وجود شناختى دارند و از چیستى انسان (موضوع تربیت) وارزش هاى انسانى (محتواى قابل انتقال به تربیت شونده) که دو عنصر اساسى درنظام تربیتى مى باشند، سخن مى گویند. 1


جان دیوئى مى نویسد:


(… اگر بخواهیم تعلیم و تربیت را به عنوان جریان تشکیل گرایش هاى اساسى،عقلانى و عاطفى نسبت به طبیعت و همنوعان تلقى کنیم، در این صورت ممکن استفلسفه را به صورت تئورى کلى یا اساس فطرى تعلیم و تربیت تعریف کنیم.)2


هاروى سیگل مى نویسد:


(مقصود فلسفى بودن فرد در ارتباط با آموزش و پرورش… یعنى به دست آوردن یکاحساس معنى، هدف و تعهد شخصى رضایت بخش براى هدایت فعالیت هاى او به عنوانیک مربى.)3


در تعبیرهایى از این دست، این مطلب به چشم مى خورد که موفقیت یک نظامتربیتى در گرو این است که تکیه بر یک دید کلى قانع کننده در مورد هستى،انسان و چیستى مفاهیم نظام تربیتى داشته باشد. دانشى که این نیاز رابرآورده مى سازد فلسفه آموزش و پرورش نام دارد.


شهید مطهرى در مطالعات تفسیرى ـ تربیتى خویش، به این مهم به طور جدى توجهداشته و در کنار تلاش گسترده اش جهت تبیین روشن تمامى عنوان هاى کلیدىتربیت ـ که محور عمده فلسفه آموزش و پرورش را تشکیل مى دهند4 ـ در پرتوآیات قرآن، به مطالعه انسان، جهان و آفریدگار هستى مى پردازد.

تربیت پذیرى انسان

ازنگاه استاد، قرآن، انسان را موجودى مى شناسد، مرکب از بدن و روح که هویتالهى دارد5 ( و نفخت فیه من روحى) (حجر / 29) و این روح، زاییده عنصر مادىوجود او است، (ثم أنشأناه خلقاً آخر) ولى نباید در دامن مادر طبیعت محبوسبماند، بلکه باید راه تکامل را بپیماید و گرنه در (اسفل سافلین) که چهرهآن جهانى اش جهنم است: (فامّه هاویة) (قارعه / 9) باقى مى ماند.6


انسان در بعد الهى خود، از آغاز آفرینش، برخوردار از فطرت متعالى و انسانىمى باشد. حقیقت فطرت عبارت است از ویژگى هاى انسانى و گرایش هاى فطرى7مانند دین خواهى، حقیقت جویى، زیبایى دوستى، گرایش به پرسش و علاقه مندىبه اخلاق که بالقوه موقع تولد در انسان وجود دارند و باید به فعلیت رسیده،راه رشد را طى کنند.8 قرآن در این باره مى فرماید:


(فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیّم) روم / 30


پس روى خود را متوجه آیین ناب کن! این فطرتى است که خداوند، انسان را برآنآفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار.


قرآن جهان را در خدمت تربیت انسان دانسته است و در پرتو مطالعه کتاب هستى،باور به غیب و شناخت عقلانى و علمى آفریدگار هستى که آمیزه اى از رشدحقیقت جویى و تقرب به خداوند است، رشد و تربیت انسان را تحقق پذیر مى داند:


(دستگاه عقل و فکر انسان از راه حس، قوام و مایه و قوت مى گیرد. راه عبوربه معقولات از میان محسوسات مى گذرد، و به همین دلیل، قرآن دعوت به تدبردر همین محسوسات کرده است، زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پى برد،ولى نباید در عالم محسوس متوقف شد، (إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلافاللیل و النهار لآیات لاولى الالباب) (آل عمران/190)، یعنى در خلقت آسمانو زمین، در مشاهده همین پیکر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلىبر روح عالم و لب و مغز عالم است.)9


اساس، عالم غیب است. این شهادت، ظهورى است از غیب و آیه، نشانه و علامتىاست براى غیب. آیه را در جایى مى گویند که یک چیز ماهیتش اشاره به جاىدیگر باشد، پس عالم اصلاً وجودش وجود علامتى است و یک مطلبى را دارد به مامى فهماند… اگر انسان خودش را آن چنان که هست بشناسد، به عالم ملکوت آشناشده و عالم ملکوت را شناخته است:10


(إنّ فى السموات و الأرض لآیات للمؤمنین . و فى خلقکم و ما یبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون) جاثیه/4ـ3


(بدین دلیل که در طبیعتِ آیات و نشانه هاى الهى، اقتضاى رشد و تعالى نهفتهاست، نگاه تعالى طلبانه به جهان مى تواند رشد و تکامل انسان را در پىآورد. قرآن در رابطه با نقشه سازنده نشانه هاى توحید مى گوید:


(واتل علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها… و لو شئنا لرفعناه بها و لکنّه أخلد الى الأرض و اتبع هواه) اعراف/176ـ175


بخوان بر آنها حکایت آن کسى را که آیات مان را در اختیار او قرار دادیم،ولى او خود را از دایره آن آیات بیرون کشید… اگر مى خواستیم او را بهوسیله آن آیات بالا مى بردیم، اما او خود را به زمین و طبیعت چسباند.)11


(انسان اگر در دنیا، با جان عالم آشنا نشد و چشم دلش باز نگردید، در آخرتنابینا محشور مى شود: (و من أعرض عن ذکری… و نحشره یوم القیامة أعمى). مىگوید: چرا مرا کور محشور نمودى (ربّ لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیراً. قالکذلک أتتک آیاتنا فنسیتها) (طه/126ـ125) تو آن چشم بینا را در دنیا پیدانکردى و آیات ما را که جلو چشمت بود نمى دیدى، بدیهى است که اینجا همکورى، هر که در دنیا چشم باطن داشته باشد، اینجا هم چشم دارد.)12

بعثت، و پرورش انسان

شهیدمطهرى فلسفه بعثت را نیز در حوزه تربیت انسان جست وجو مى کند و در پى ایناست که ارتباط غیب را با انسان از طریق وحى بر مبناى نیاز او به رشد وتکامل تحلیل نماید و این مطلب را به عنوان یک واقعیت قرآنى و قابل مطالعهدر سخنان خداوند مطرح مى کند:


(رب، در قرآن گرچه برگرفته شده از (ربب) به معناى خداوندگارى است و نه(ربو) و (ربى) به معناى پرورش، ولى هیچ یک از تربیت و صاحب اختیارى بهتنهایى نمى تواند رساننده معنى رب باشد، در معناى رب هم خداوندگارى نهفتهاست و هم مربى. خداوند، هم کمال رسان است و هم صاحب اختیار عالم طبیعت. وماده، هم مخلوق خداوند است و هم مربوب او، هیچ کدام از عوالم ماده کاملآفریده نشده وخداوند همه را در این جهان به کمال نهایى مى رساند و ربالعالمین است. اصولاً این جهان، جهان پرورش است، انسان ها اعم از خوب و بدهمگى در حال پرورش یافتن هستند.13 (کلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء) (اسراء/20 ـ18)


ارسال پیامبران، مظهر اسم (رب) است، از این رو قرآن مى فرماید: (إنّا کنّامرسلین رحمة من ربّک) (دخان/ 6 ـ 5) یعنى این پروردگار تو و پرورش دهندهآسمان ها و زمین به حکم اینکه (رب) و پرورش دهنده است، پیغمبران را براىتکمیل و تربیت استعدادهاى بشر فرستاده است14. خداوند مى خواهد بشر راتربیت کند، مکتب تربیتى و مکتب تکمیلى فرستاده و به پیامبر مى گوید: بگیروحى را و این وسیله تربیت و تکمیل15 را (اقرأ باسم ربّک الذى خلق… اقرأ وربّک الأکرم) (علق/2)


با توجه به اینکه دین ریشه در فطرت انسان ها دارد و گرایش هایى را که باآفرینش آنها پدید مى آیند، توضیح مى دهد. (فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرةاللّه التى فطر الناس علیها)، و به عبارت دیگر دین رنگى است که دست حق درمتن تکوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن کرده است16 (صبغةاللّه و من أحسن من اللّه صبغة) (بقره/138)، بنابر این بعثت انبیاء پاسخىاست به تقاضایى که در درون انسان وجود دارد، و پیامبر(ص) (مذکّر) است و درپى بیدارى نیروهاى فطرى بشر و مشتعل ساختن شعور مرموز عشق پنهان وجود اومى باشد.17


ولى به دلیل تغییرپذیرى چراغ فطرت، سازندگى دین بستگى به روشن بودن چراغفطرت دارد، اگر انسانیت فطرى انسان سرجایش نباشد، تعلیمات انبیاء تأثیرىازخود بر جا نمى گذارد، به همین دلیل قرآن مى فرماید: (ذلک الکتاب لاریبفیه هدى للمتقین) (بقره/1)، انسان ها داراى دو گونه هدایت هستند: هدایتفطرى و هدایت به اصطلاح اکتسابى، و قرآن مى خواهد بگوید که تا کسى چراغهدایت فطرى اش روشن نباشد، هدایت اکتسابى براى او فایده ندارد، یعنىتعلیمات انبیا براى اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده مفید نیست.


در سوره (ماعون) تکذیب دین (أرأیت الذى یکذّب بالدین)به کسى نسبت داده شدهکه از انسانیت خارج شده و یتیم را به شدت از خود مى راند (فذلک الّذى یدعّالیتیم); یعنى این امر، شرط انسانیت است و فطرت انسانیت حکم مى کند کهانسان نسبت به یتیم عاطفه داشته باشد. (ولایحضّ على طعام المسکین) این کسىاست که براى اطعام مساکین و تغذیه مردم گرسنه ترغیبى ندارد; یعنى اولانسانیتش را از دست داده، آدمى که انسانیت را از دست بدهد، قهراً اسلامیترا هم پیش از این از دست داده، یعنى دیگر یک انسان طبیعى نیست یک انسانمسخ شده است،18 این گونه افراد با کفر ورزیدن و مخالفت با دعوت پیامبر(ص)نامه قلبشان لاک و مهر مى شود و دلهاشان تأثیرپذیرى را از دست مى دهد19(ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم) (بقره/7).

معنى شناسى تربیت

جاودانگى و همه زمانى بودن درک ها و گرایش هاى فطرى، اساس انسانیت و تحقق دهنده معناى آن است20 که:


(اصل لغت تربیت، اگر به کار برده مى شود چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه برهمین اساس است، چون تربیت یعنى رشد دادن و پرورش دادن و این مبنى بر قبولکردن یک سلسله استعدادها… و یک سلسله ویژگى ها در انسان است.)21


(اگر استعدادى در یک شیئ نیست بدیهى است که آن چیزى که نیست و وجود ندارد، نمى شود آن را پرورش داد.)22


(ولى با پذیرش فطرت، انسانیت، تربیت و تکامل انسانیت، معنى پیدا مى کند.)23


استاد بر اساس چنین تحلیلى، تبیین ارزش ها و تکامل را در فلسفه هاى مادى،اعم از اگزیستانسیالیسم و کمونیسم به نقد مى کشد و مى گوید:


(اگزیستانسیالیست ها که واقعیت قابل تحصیل را سود مادى مى دانند و دنبالنمودن غیر آن را نامعقول مى شمارند و در عین حال ارزش ها را اشیاء آفریدنىدانسته اند و نه واقعیت هاى کشف کردنى، مقصود شان یقیناً ایجاد واقعیت هاىمعنوى نیست، زیرا آنها منکر واقعیت داشتن معنویات اند، بنابراین مقصود از(آفریدن ارزش ها) اعتبار ارزش است در عدالت [مثلاً] که نقطه مقابل ظلم مىباشد تا آن را به عنوان هدف بشناسد و این شبیه پرستش موجود دست ساز خوداست که بت پرست ها انجام مى دادند، در صورتى که هدف باید چیزى باشد که درمرحله بالاتر قرار دارد و انسان تلاش مى کند که به آن برسد.)24


مارکسیست ها اخلاق را بازتاب ابزار کار مى شمارند و چون ابزار کار در حالتکامل است، پس اخلاق نیز در مسیر تکامل قرار دارد و این نامگذارى بیش نیستوحکایت از تکامل چیزى ندارد، بلکه بر اساس این دیدگاه، با از بین رفتنابزارى، اخلاقى نسخ مى شود و به جاى آن چیز دیگرى مى آید و این با سقوطاخلاق نیز سازگار است.25

واقعیت ملکات اخلاقى

استاد،فطریات را استعدادهایى مى داند که در انسان بدوى وحشى، هنوز خواب هستند،26و اگر وارد حوزه تصور گردند، بدون نیازى به دلیل و استدلال به صورت فطرىمورد تصدیق قرار مى گیرند.27 همین استعدادها وقتى تربیت مى یابند28 تبدیلبه خوى ها وخصلت هاى اکتسابى مى شوند.


واقعیت خوى، عادت و ملکات که محصول تربیت است در کلام استاد با نوعى ازتردید همراه است. ایشان پس از اشاره به سخن ارسطو که ملکات را کیفیاتنفسانى نه چندان قابل تعریف مى داند، و سخن افلاطون و سقراط که تنها علم وآموزش را درامر اصلاح کافى مى داند، مى فرماید:


(در اینجا، نظریه دیگرى هم مى شود ابرازکرد که به نوعى جمع بین نظریهارسطو و افلاطون است، و آن این است که ملکات، ازدیاد علم است; علم مراتبىدارد، یعنى این چیزى که ما در شعور آگاهمان به آن علم مى گوییم، یک درجهاى از علم است، انسان وقتى زیاد ممارست مى کند بر یک چیز، ملکه مى شود، آنعلم است که رسوخ بیشتر پیدا کرده است. علامه طباطبایى بر این مطلب تأکیددارد.)29


بر اساس این سخن استاد، تربیت در حقیقت تلاشى است در جهت افزایش ممارست کهافزایش آگاهى را در پى دارد، مرتبه بالاى چنین آگاهى، خوى، عادت و ملکهنامیده مى شود.

اهداف و مبانى تربیت

شناسایى و شناساندن هدف تربیت، از سرفصل هاى عمده فلسفه آموزش و پرورش30 و از عوامل هدایت کننده اقدامات تربیتى به حساب مى آید.


شهید مطهرى، ضمن طرح اهداف حقیقى و خیالى زندگى به این نتیجه مى رسد کهآخرین هدف و آرمان اصلى در اسلام جز خدا چیزى دیگرى نیست31، سایر هدف هازاییده این هدف32 و هر کدام منزلى از منازل است نه سر منزل، لذا عبادت هم،چنین است، قرآن مى فرماید:33


(اقم الصلوة لذکرى) طه/14


نماز را براى یاد و ذکر من به پا دار.


استاد تمام هدفگیرى هاى صحنه زندگى را، بازتاب خداجویى مى شناسد. جهتتوضیح هر چه بیشتر مطلب، پاسخ ایشان را به این پرسش که چرا انسان تنوع طلباست مى خوانیم:


(تحلیل صحیح این مطلب این است که انسان اگر به آن چیزى که مطلوب حقیقى وواقعى او است برسد آرام مى گیرد. سرگردانى انسان، ناشى از این است که آنحقیقت را به صورت مبهم مى خواهد و براى او تلاش مى کند. به یک چیز مى رسدخیال مى کند این، همان است، ولى یک مدتى که از نزدیک او را بو مى کند،فطرتش او را رد مى کند، مى رود سراغ چیز دیگر… این است که قرآن مى فرماید:(الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللّه ألابذکر اللّه تطمئنّ القلوب)(رعد/28)، یعنى تنها با یاد خدا دلها آرام مى گیرد.)34


ایشان یاد خدا را هدفى مى شناسد که با آبیارى آن، تعقل و احساسات نیز روبه رشد مى گذارند35 و با کسب درجات قرب پروردگار، علم، قدرت، حیات، اراده،مشیت و نفوذ نیز تکامل پیدا مى کنند.36


ییاد خدا همان گونه که هدف اساسى تربیت قرآنى شمرده شده است، اساسى ترینپایه و مبناى نظام تربیتى دین نیز به حساب مى آید، زیرا در تعریف مبانىتربیت آمده است:


(منظور از مبانى آموزش و پرورش، پایه هاى اساسى است که آموزش و پرورش بر آنها استوار مى شود.)37


آموزش و پرورش داراى چهار پایه یا عامل اساسى است که هم از آنها اثر مىپذیرد و هم در آنها اثر مى گذارد، این چهار پایه… عبارتند از: مبانى روانشناسى، مبانى اجتماعى، مبانى فلسفى و مبانى اجتماعى.38


بر اساس دو تعبیر بالا، مبناها و فعالیت هاى تربیتى، داراى رابطه زیربنایى و روبنایى و تأثیر و تأثّر متقابل مى باشند.


درمبانى تربیتى مورد قبول استاد که عبارتند از: حس کرامت، حس حقیقت جویى،وجدان جمعى و خداخواهى، دو ویژگى یادشده به صورت روشن قابل مطالعه هستند ونقش زیربنایى آنها در شکل گیرى نظام و اقدام تربیتى و نیز تأثیر و تأثّرمتقابل بین آنها و فعالیت هاى پرورشى، تردید ناپذیر است. این مبانى درنگاه اول، متفاوت و با ماهیت هایى روان شناختى، فلسفى وجامعه شناختى بهنظر مى آیند، ولى با دقتى، مطالعه کننده باور مى کند که تمام آنها ماهیتروان شناختى دارند و در نهایت به یک اصل پایه اى برمى گردند که خدا گرایىباشد.

انسان و حس کرامت

استاد،حس کرامت را پایه، محور و توجیه کننده ارزش هاى اخلاقى مى شناسد39 و براینباور است که (شرافت) و (کرامت) ذاتى انسان است و ناآگاهانه آن کرامت رااحساس مى کند و بعد در میان کارها و ملکات احساس مى کند که این کار با آنشرافت متناسب هست یا نه، وقتى احساس تناسب و هماهنگى مى کند آن را خیر وفضیلت مى شمرد، و وقتى آن را بر خلاف آن کرامت مى یابد آن را رذیلت مىداند.40


قرآن با صراحت مى گوید: (و لقد کرّمنا بنى آدم)


(مقصود این است که ما در خلقت و آفرینش، او را مکرّم قرار دادیم; یعنى اینکرامت و شرافت و بزرگوارى را در سرشت و آفرینش او قراردادیم.)41


(اسلام وقتى که مى خواهد انسان را به اخلاق نیک فرا خواند، او را به یکنوع درون نگرى دعوت مى کند تا حقیقت وجودى خود را کشف کند، آن گاه احساسکند که پستى با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین درکى کارهاىبایسته و انجام دادنى را از کارهاى نبایسته بازشناسد و این است معنى (ونفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) (شمس/8 ـ 7))42


در زمینه ناسازگارى بعد ملکوتى انسان ـ که احساس کرامت را در متن خود دارد ـ با رذیلت ها، و سازگارى آن با فضیلت ها مى نویسد:


(به آن خود توجه کردن، یعنى حقیقت انسانیت خویش را دریافتن و شهود کردن.وقتى انسان به او توجه مى کند، آن را به عنوان محض حقیقت در مى یابد، چونجوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقت ها و پوچ ها و عدم هاناسازگار است، او با راستى سازگار است، چون راستى حقیقت است و دروغ، چونپوچى و بى حقیقتى است، با او ناسازگار است… او از سنخ قدرت و ملکوت است،پس با عجز و ضعف و زبونى ناسازگار است; از سنخ علم است، با جهل ناسازگاراست; از سنخ نور است باظلمت ناسازگار است; از سنخ حرّیت و آزادگى است… پسبا ضد آزادى ها و ذلت و با بردگى اعم از اینکه بخواهد برده انسان دیگرىباشد یا برده شهواتش که با خود اوست، ناسازگار است، از سنخ قداست یعنىتجرد و ماوراى خاکى بودن است، با آلودگى هاى خاکى و طبیعى که انسان بخواهداسیر طبیعت باشد، ناسازگار است.)43


وى بر اساس داده هاى قرآن بر این مطلب نیز تأکید دارد که انسان ها ـ حتىمؤمنان ـ به جاى توجه به خود و دست یابى به تکامل، در معرض خطر خودباختگىقرار دارند:


(قل إنّ الخاسرین الذین خسروا أنفسهم) زمر/15


بگو زیان کاران حقیقى کسانى هستند که خود را زیان کرده اند.


منشأ این خودباختگى، خود فراموشى است که از فراموش گرفتن خدا سرچشمه مى گیرد، قرآن مى فرماید:


(ولاتکونوا کالذین نسوا اللّه فأنساهم أنفسهم) حشر/19


نباشید چون آنها که خدا را فراموش کردند، پس آن گاه خداوند آنها را به فراموش کردن از خودشان واداشت.


اگر انسان خیال کند که خودِ واقعى اش را دریافته است بدون اینکه خدا رادریافته باشد اشتباه کرده، این از اصول معارف قرآن است44، همیشه خود را گمکردن، عکس العمل قهرى خدا را گم کردن است45.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۷
ندا حقانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی